سانتیاگو (هارولد تورس)، عکاس جنایی، بیشتر در اطراف اجساد دیده می شود. او یک سگ به نام زامبی دارد. همسر او، مارسلا (تته اسپینوزا)، در یک بیمارستان کار می کند، به این معنی که او نیز سهم خود را از اجساد در ساختمان می بیند. از آنجایی که سانتیاگو زیبایی را در محیط های ترسناک می یابد، فیلم تصاویر مرده ی خود را با وضوح کامل ارائه می کند. اما خبری بسیار بد و وحشتناک برای سانتیاگو در راه است، زیرا کسی او را نفرین می کند. در ابتدا، او توانایی و حس بویایی اش را از دست می دهد. سپسکمی بعد از آن او نمی تواند چیزی را بچشد. سپس گوش هایش شروع به از کار افتادن می کنند و اگر نتواند به زودی راه حلی پیدا کند بینایی خود را نیز از دست خواهد داد و ... به صورت کامل محو می شود.
مرگ نه تنها در هوا بلکه در هر منفذ پوست این فیلم گنجانده شده است. این زوج نه در یک رستوران شیک بلکه در غذاخوری بیمارستان با هم غذا می خورند. بنابراین، طبیعی است که هر فریم در «ناپدید شدن کامل» اثر لوئیس خاویر هناین زمخت به نظر برسد. همراه با سانتیاگو سردرگمی و وحشت را تجربه می کنید. لحظات ساده، مانند فهمیدن طعم نادرست غذا، آزاردهنده هستند زیرا بسیار به جریان داستان مرتبط هستند. در پایان، زمانی که صدا تنها چیزی است که برای سانتیاگو باقی مانده است، داستان شما را در دنیای او غرق می کند. صداهای تحریف شده، ترس و انزوای او را منعکس می کند و پایانی واقعاً دلخراش به داستان می دهد. این به اعتبار فیلم است که چنین مفهومی به قوی ترین نقطه آن تبدیل می شود. فیلمبرداری گلاکو برمودز نیز فضا را بهبود می بخشد. تضادهای تند شما را در معرض خطر قرار می دهد، در حالی که برداشت های نمادین تفاوت های ظریف را اضافه می کنند. این فیلم ما را به تجربه سانتیاگو متصل می کند، بنابراین ما جهان را از چشمان او می بینیم. از این رو، هنگامی که شنوایی او ضعیف می شود، دیالوگ ها خفه می شوند.