زمستان در حال نزدیک شدن است و ماین که اکنون یک کارآموز کشیش است؛ باید خود را برای اقامت در کلیسا و مراسم تقدیس پیش رو آماده کند. به دلیل دانش فراوان و مقدار خارقالعاده مانا، توجه بسیاری از افراد خطرناک را به خود جلب کرده است. افرادی که حاضرند برای به دست آوردن او هر کاری انجام دهند. برای حفظ امنیت ماین، کشیش یک محافظ شخصی به او اختصاص می دهد و به او توصیه میکند که توسط یک خانوادهی اشرافی به فرزندی پذیرفته شود. تصمیمی که او را مجبور میکند خانواده اش را ترک کند.
از آنجایی که ماین با این ایده مخالف است، کشیش به او پیشنهاد بهتری میدهد: او میتواند تا سن 10 سالگی با خانوادهاش باشد. اما اگر اوضاع او ناپایدار به نظر برسد؛ تصمیم دیگری می گیرند. ماین که در موقعیت سختی قرار گرفته، نسبت به آیندهاش مطمئن نیست. او با وجود اتفاقات غیر منتظره ای که ممکن است در پیش باشد، هر کاری که میتواند، برای محافظت از عزیزانش انجام میدهد. حتی اگر به معنای تسلیم شدن از رویای خود باشد.
داستان این انیمه درام و غم انگیز است و از لحاظ کمدی کمبودهایی دارد. اگر لایت ناول را خوانده باشید، صحنه خنده داری را میبینید که خود خواهی ماین را نشان میدهد. در حالی که در انیمه، او به شخصیتی منطقی تبدیل شده است. صحنههای غمانگیز نیز از تاثیرگذاری لازم برخوردار نیستند و به نظر میرسد خلاصه شدهاند. البته کسانی که رمان را نخواندهاند، همچنان میتوانند غم داستان را احساس کنند.
داستان انیمه جذابیت هایی هم دارد. میا کازوکی کار خارق العادهای در نوشتن این داستان انجام داده است. شخصیتها همان کاراکترهای دوست داشتنی هستند. فردیناند و بنو در هر قسمت از کارهای ماین رنج میبرند. لوتز با تمام وجود تلاش میکند تا ماین را از کار کردن تا سر حد مرگ باز دارد.
با هر فصل جدید از این انیمه، با عمق بیشتری از تک تک شخصیتها و ارتباط آنها با خانوادهشان روبرو میشویم. از تلاش ماین برای شناختن آنها گرفته تا احساس ارزشمندی که نسبت به آنها پیدا میکند. در حالی که از پیوند عاطفی که با مادرش داشته است، پشیمان است و به وضعیت فعلی خانواده میرسد که حاضرند از ماین محافظت کنند، حتی اگر به معنای جدایی آنها از یکدیگر باشد. این انیمه به شدت تلاش میکند نشان دهد که داشتن خانواده چگونه بر تک تک شخصیتها تأثیر میگذارد.