اتمام پخش
دستان در لندن امروزی (مدرن) و در جهانی شکل میگیرد که “سایه” ها از ترس و ناراحتی مردم به وجود می ایند. دختری جوان به قصد ادامه تحصیل به خارج از کشور میرود و هنگام ورود به دانشگاه در گیر اتفاقی عجیب می شود. در شهری بدون هیچ اشنایی دختر بی چاره به تصادف وارد “کافه ممنوعه” می شود. کافه ای مرموز که فقط در نیمه شب باز می شود. او ( دختر) دسته ای از مردان خوش قیافه را در کادر کافه می بیند ، جایی که نگهبانانی که از مرز میان انسان ها و سایه (ها) مراقبت می کنند جمع شده اند.